دلنوشته های تنهایی من
آتشی از نگاهت می خواهم ! اين سيگار که ميکشم همان فرياد هايي است که نميتوانم بزنم همان حرفهايي که جراًت گفتن به کسي را ندارم همان دلتنگي هايي که روز به روز پيرم ميکند همان خاطراتيست که نه تکرار مي شوند و نه فراموش همان تنهايي هاي که کسي پرش نمي کند همان درد هايي که درمان ندارند سیگار بعدی را روشن میکنم
اولین باری که عشقم فهمید سیگار میکشم ،مثل بارون بارید . . آخه چون اونم قسم خورده بود ، که ترکم نکنه ولی رفت
با اینکه میدانم دیگر هیچ گاه به تو نمیرسم و خیره شو به مردمان تنهایی که در آسمان سیگار می کشند . . . این بار سیگار را بکش، از طرفی که می سوزد ؛ تا بدانی چه میکشم
خاطرات کهنه ... نصفه خاموش ... سکوت محض!
هرکجا دردم سنگین تر شد....! شبیـــه کسـی شده ام دیارم بی کسی....! اندکی بالاتر از دلواپسی.....! چند متری مانده تا آوارگی.....! ده قدم بالاتر از بیچارگی....! جنب یک ویرانه میپیچی به راست....! میرسی درکوچه ای کزآن ماست....! داخل بن بست تنهایی و درد.....! هست منزلگاه چند دوره گرد....! خسته و وامانده از این ماجرا.....! در همان اطراف میبینی مرا.....!
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم....! درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن کنار بیدمجنون خزان زده و کنار مرداب ارزوهای رنگی ام! در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی..... غُصه هایت زودتـر از خـودت،قـَد می کِشــند، دگر نمیگویم گشتم نبود...! نگرد نیست....! صادقانه میگویم.....! گشتم بود....! ولی مال من نبود....! رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند.....! همراه کسانی بودم که همراهم نبودن.....! وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم...! دلم را کسانی شکستند که هرگز قصدشکستن دل آنها را نداشتم....! و تو چه دانی که عشق چیست.....؟ عشق .....: سکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوتی است در برابر همه اینها....!
مجــــــــــــــــــــــــــنون......! به قصه ات برگرد....! همه فاحشه ها لیلی شده اند اینجا........!
در ساحل کنار دريا ايستاده اي هواي سرد ، صداي موج انتظار ، انتظار ، انتظار ... به خودت مي آيي يادت مي آيد ديگر نه کسي است که از پشت بغلت کند نه دستي که شانه هايت را بگيرد نه صدايي که قشنگ تر از صداي دريا باشد اسم اين تنهايي است ...
نمـی بخشمــت بــه خــاطـر تمــام خنــده هــایــی کـه از صــورتــم گــرفتــی بــه خــاطــر تمــام غــم هــایی کــه بــر صــورتــم نشــانــدی نمــی بخشمــت بــه خــاطـر دلــی کــه بــرایــم شکستــی بــه خــاطــر احســاسی کــه بــرایــم پـــر پـــر کــردی نمــی بخشمــت بــه خــاطــر زخمــی کــه بــا خیــانــت بــر وجــودم تــا ابــد نشــانــدی
کامی از لبش میگیرم
بجای لبهایی که چندی است نبوسیده ام
انگشتانم بوی تند سیگار میگیرند
همان انگشتانی که همچو باد
جنگل موهای تورا نوازش میکردند
دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده
دود سیگار است و بس…
سیگارم که به آخر میرسد
لبم را میسوزاند مانند بوسه ای
که تو هنگام خداحافظی به آن تقدیم کردی
ذهن بیمار ...
سیگارِ روشن .... دنیا میشود ماله من با کام یک
کام دو .... عمیق ... سنگین ... تصویر مبهم ....
کام سه .... ســـــــکــوت !
کام بعدی ....کام مرگ ... یاد تو ...کام حبس گام آخر پای قبر
نیکوتین.. مرا بهتر از تو درک می کند و آرامم می کند...
بهتر می داند کام گرفتن حرمت نان و نمک دارد...
تنهـــایــت کــه بگـــذارنـد
اعتـــــــراضـی نخواهـــی کـــرد.
تنهـــائیـــت را هــــم، پـُـــــر نخــــواهـــی کــــرد.
فقـــــط بـه وقــــارت افـــــزوده خــــواهـــد شـــــد
و می شــــــود بـــــزرگی را در اعمـــــــاقِ نگاهــــــت دیـــــد
کــه پشت دود سیگــارش با خود می گویــد :
بایــد تـَرکـ کنـــم !
ســیگــار را...
خانــــه را...
زندگـــی را...
و باز پُــکــی دیگــــر می زند...
برای به آتش کشیدن ذره ذره ی التهاب فروخفته ی درونم ...
لعنـت به این تاریکی ...
درد های آتش گرفته ی مرا فـاش میکند ...!
همه این جا خـواب اند
حتی خیـالت ...
و من باز عمیق تر پـک میزنم ...
منم و هجوم افکارم . . .
سیگار روشن ؛ اتاق تاریک ! این بهترین تضاد زندگیمه . . .
پکـــــــــــ میزنم به سیگـــــــــارم . . .
بازهم منم و دنــیـــای مجازیم ,
...
به این فکر میکنم که دنیای مجازیمم غمگینه . . .
اما نه اینجا مجازی نیست !!
اینجا پره از آدمایی که هرکدومشون یه دنیــــــــان . . .
یاد تک تک متن هایی که درموردش مینویسم میوفتم . . .
یاد آدمایی که چقدر افکارم ناخواسته بهشون شبیه هست . . .
سیگارم نکشیده خاکستر شد . . .
اما هنوز بوش تو فضا مونده ؛
چند نفس عمیــــــــق خیــــــلی عمیـــــــق . . .
من هستم و شبـــــــــ و سکوتــــــــــــ و تــنـهایی . . .
من هستم و شبــــــــ و سکوتــــــــ و سیگار
وکبوتران گریه ی مرا نمی دیدند
کاش کسی صدای شکستن دل مرا نمی شنید
و یا کاش کسی دل مرا نمی شکست
کاش میمردم
تا شاید دیگر کسی از من دلگیر نمی شد
یا من دیگر کسی را رنج نمی دادم
و کسی دیگر مرا نمی دید
و مرا لمس نمی کرد
کاش میمردم
چون بودنم مثل نبودنم است
خنده ام مثل گریه ام است
وعشقم مثل آزارم
کاش میمردم
گریه خوبه ، وقتی که تنگه دلت
گریه کن مرد ، گریه خالیت می کنه
گاهی اشک حالی به حالیت می کنه
گریه کن مرد ، وقتی از غصه پری
وقتی از عالم و آدم می بری
گریه کن مرد ، جای بغض تُو گلوت
رد شو از پیچ و خمای روبروت
گریه بد نیست ، آخر حادثه نیست
گریه کن که اشک مرد، فاجعه نیست
بسّته مرد، دلتو راحت بذار
خیلی سخت نیست، خم به ابروهات بیار
این غرورت مرگ و تاراج تویه
گریه کن مرد ، گریه معراج تویه …
دَرد هـایت نــیز!
غــافل از آنکه لبخــندهـایت را،
در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی.....
به چه دل خوش کنم؟
تکاندن برف از روی ادم برفی!
دو هفتــه بعــد شنیــدم ازدواج کــرد...
بعــدهــا فهمیــدم آن روز
" الــف" " فــردا " را یــادم رفتــه بــود بنویســم ...!
Power By:
LoxBlog.Com |